غافلگیری من و بابایی
برین ادامه مطلب
سلام به نی نی نازم
نمیدونم کی میای تو دلم ؟؟؟
1 ماه پیش فکر میکردم تو دلمی !! تقریبا نشونه های حاملگی رو داشتم !
به اصرار بابایی رفتم بیمارستان که باباییت اونجاست
منو نگاه میکردی قند تو دلم آب میشد ، اما باباییت خدا خدا میکرد که نی نی نداشته باشیم
اول که قبل از اینکه دکتر زنان بیاد رفتیم آزمایش خون، آخه دکتر رفته بود اتاق عمل یه نی نی رو از تودل مامانش در بیاره
بعد دکتر اومد مامانی فرستاد سونوگرافی .دکتر سونو گفت مشکوکه باردار باشی باید منتظر جواب آزمایش خون باشی!!!
اکثر همکارای باباییت هم خبردار شدن آخه هموشون تو کلینیک رفت وآمد میکردن
فرداش جواب آزمایشو گرفتیم که منفییییییی بود آخیییییی
از اون موقع تا حالا دلم غش میره واسه نی نی !! به باباییت گفتم دیگه وقتشه نی نی بیاریم اما مخالفت شدید کرد
بابایی گفت دیگه اسم نی نی رو جلوش نیارم
بقیه شو یه روز دیگه میگم الهی مامانی قربونت شه نمیدونم بابایی رو چه جوری راضی کنم
مامانا کمکم کنید